Friday, September 29, 2017

اشعار كوتاه



رندان همه جمعند و فقط  جای تو خالیست         در محفل رندان زرنگی متعالیست

رندی اگر که هنری بود میگشت                   در درس هنر نمره تو  بیست

 (مرداد ۱۴۰۳) 

****

یکی‌ بود یکی‌ نبود. در یک جزیره خیلی‌ کوچک دو نفر زندگی‌ میکردند. آنها تنها بازماندگان یک کشتی بزرگ بودند که در نزدیکی‌ آن جزیرک (اسم مندراوردی برای جزیره خیلی‌ کوچک) غرق شده بود. از روزی که کشتی غرق شد سالها می‌گذشت.  نه یک کشتی یا هواپیما از نزدیکی‌ جزیره عبور کرده بود که آنها را نجات بدهد و نه گرسنگی و بلایای طبیعی‌ منجر به مرگ آنها شده بود. زندگی‌ یکنواخت بود و آنها در تعامل با یکدیگر زندگی‌ میکردند.

یکروز که آنها در کنار ساحل نشسته بودند یک موجود عجیب ظاهر شد. گفتند تو که هستی‌ و چه هستی‌؟ آن موجود گفت من پیک الهی هستم. آمده‌ام به شما خبر بدهم که فردا  آخرین روز زندگی‌ شماست. ساعت دوازده ظهر دار فانی را ترک خواهید کرد. هر کدام از شما میتوانید یک بیت شعر از خودتان بر روی این جزیرک به یادگار بگذارید. بلافاصله پس از اتمام این جمله آن موجود ناپدید شد.  روز بعد دقیقا ساعت دوازده ظهر یک اشعه نور خیلی‌ قوی (مانند فیلمهای الکی‌ هالیوودی) بر آنها تابید و ناپدید شدند. 

در آن جزیرک یک تخته سنگ وجود داشت که روی آن دو بیت شعر حکاکی شده بود.

عمری گذشت و بجز عیش و نوش و صفا     در این دار فانی نگشت چیزی نصیب ما

عمری گذشت و ز عیش و نوش و صفا     در این دار فانی نگشت چیزی نصیب ما

 

تقدیم به  دوست ارجمند دکتر محسن فردمنش (پائیز ۱۴۰۲، اکتبر ۲۰۲۳)


********

یه چیزی تو شهر ما عوض شده
انگاری شب بوده و سحر شده
یه نفر که همیشه تو خواب بوده
انگاری یه هو زه خواب بیدار شده
یه چیزی تو شهر ما عوض شده
اونی که سکوت بوده صدا شده
یه نفر که چشماشو بسته بوده
حالا باز کرده و خوب بینا شده
یکی که بره بوده شیر شده
اونی که گنجشک بوده عقاب شده
اونی که میگفت به من ربط نداره
حالا دلسوز غریبه ها شده
چی میشه که آدما عوض میشن ؟
ترسوها میان وسط شجاع میشن ؟
وقتی یک نفر میگه "آهای هوار"
بقیه میان کنارش وایمیسن ؟
نمیدونم چی شده چرا شده
ولی انگار یه چیزی عوض شده
November 27, 2021 


*****
بودم و دیگر نیستم
به دنبال شهرت نیستم به دنبال توجه نیستم
بودم یک زمانی اما دیگر نیستم
به دنبال ثروت نیستم به دنبال محبت نیستم
بودم یک روزگاری اما دیگر نیستم
به دنبال تغییر نیستم به دنبال رشد نیستم
بودم یه وقتی اما دیگر نیستم
به دنبال جنگ نیستم در فکر انتقام نیستم
بودم تا چند سال پیش اما دیگر نیستم
هرچه بودم بودم و هر چه هستم هستم
خیلی چیزها نبودم و خیلی چیزها هم نیستم.
November 8, 2021
 
******** 
 
 
این دعای وارونه را تقدیم می کنم به آنهایی که در یک جهان وارونه به دام افتاده اند.

یا رب به از ما بهتران بیشتر بده ، بهتر بده
از ما بگیر یک لقمه نان، کیک لذیذ ایشان بده
تحریم و زور کافی نبود ویروس زدی بر جان مان
برما فرست درد و بلا ، عمر طویل ایشان بده
(حبیبی، اردیبهشت ۱۴۰۰)

***** **** 

در شهر دزدان دزدى را به جرم دزدى گرفتند و نزد قاضى بردند. قاضى پرسيد چرا دزدى كردى. دزد گفت:
من اگر ميدزدم، تو اگر ميدزدى، همگان ميدزدند
من اگر نادزدم، تو اگر نادزدى، ديگران ميدزدند
سپس نيمى از آنچه دزديده بود به قاضى بداد و آزاد شد.
**** *** *** 

پس از مرگم مرا در خاك مخوابانيد 

                 مرا اول در آتش خوب بسوزانيد

 

سپس خاكسترم را در سحرگاهان 

بر آب رود آرامى بپاشانيد

 

بجاى گريه و شيون در آن لحظه

بخنديد و برقصيد و برقصانيد

مهر ماه 1396

                   

****** 

ما راچه باك ز جنگ ريال و دلار
در جشن گل و مهمانى بهار
شاد باش تا سيزده و مگير عذاى ريال
حرص طلا و دلار را به روزى دگر سپار
حبيبى فروردين 1397

 &&&&&&&*****************

                                     کجایی‌    

                         خداوندا اگر هستی‌ کجایی‌           ‌چرا یک شب به شام ما نیایی  
چه بسیار مردمان در جستجویت         تو لیکن خود ز ما پنهان نمایی       
اگر مشکل در آید دست حاجت           بریم ما سوی عرش کبریایی
به درگاهت کنیم ما آه و ناله              به این باور که تو مشکل گشایی
همی‌ گویند که تو در قلب مایی          همیشه یاور و همراه مایی
ز همره بودنت ما را چه حاصل         گره از کار ما گر ناگشایی
     ‌ خداوندا اگر هستی‌ کجایی‌               چرا یکشب به شام ما نیایی
                                                                                                             *******           
     اگر تو خالق این عالم هستی‌      چرا اینگونه آن را آفریدی؟     
چرا در روح انسان بی‌ تامل    توان خوب و بد با هم  دمیدی؟
چرا بنیان این عالم نهادی         تو بر جنگ سیاهی با سپیدی؟
چرا بر خاطیانی کو به نامت       ستم کردی و بند از بند دریدی
بلائی آسمانی نافرستادی      نهیبی از سر خشم ناکشیدی؟
 ****
در آن هنگام که قوم غالب ژرمن      یهودی را به زیر پا لگد می کرد
چه بسیار از یهودان کو به درگاهت    شب و روز التماس و اقتدا می کرد
اراده گر تو می کردی چه آسان بود       نجات این گروه از مرگ و زجر و درد
و لیکن تو نشستی در پس پرده          نظاره گر شدی چون داوری  خونسرد
یهودی کو ستم دیدی به صدها سال     ز جاهل عیسوی های یهود آزار
گریخت سوی فلسطین تا بدور باشد      ز آزار نصاری روان بیمار
و لیکن چون بدان خطه فرود آمد     بسی‌ با مردم بومی بکرد پیکار
فلسطینی بیچاره فراری شد           ز شهر و خانه خود از سر ناچار
به درگاهت دعا کرد هر فلسطینی      که یا رب این بلا از  موطنم بردار
اراده گر تو می کردی چه آسان بود      رهائی دادنش زین وضع نکبت بار
صدایش را شنیدی و چه آسوده      تماشا گر شدی تو از سر دیوار
***
خداوندا بکن کاری بزن حرفی‌                      و اگر نه من ترا اینسان دهم هشدار:
چو از بی‌رحمی ظالم، زند فریادها مظلوم         اگر ساکت بود ایزد، وجودش چون شود معلوم؟    

نادر حبیبی
شهریور ۱۳۹۱ (۲۰۱۲)

****  ****            

ای بشر
من تو را بیش از خدایت دوست دارم ‌ای بشر          آنچه دارم من در عالم از تو دارم ‌ای بشر
من نگردم منکر ارحام ایزد لاجرم                        من به تو بیش از خدا امّید دارم ‌ای بشر
آنکه درمان یافت برای درد پا و درد سر                 وان که انسان را برون آرود از عصر حجر
آنکه آدم را به بالا برد و بر ماهش نشاند                  ایزد قادر نبود، آن کس تو بودی‌ای بشر
*****
من ز تو بیش از خدایت بیم دارم ‌ای بشر                   شر تو گاهی‌ بود افزون ز خیرت ‌ای بشر
آنکه با بمب و تفنگ و خنجر و سنگ و چماق            خون بریخت و خا نه ویران کرد تو بودی ‌ای بشر
آنکه از بهر زر و تخت و مقام و اشتهار                 آبرو ریخت و جنایت کرد تو بودی ‌ای بشر
هر شمار ایزد کشد با آتش و سیل و بلا                   تو بسی‌ افزون کشی‌ با جنگ و نیرنگ ‌ای بشر
*****
گه‌ ز خوبی‌های تو بر خود ببالم‌ای بشر                   گه‌ ز آنچه میکنی‌ شرمنده حالم‌ای بشر
نادر حبیبی (اسفند ۱۳۸۹)


**** **** **** **** 


شعر و اقتصاد  (1)

اگر آدام اسمیت می‌توانست به فارسی شعر بگوید بینش خود نسبت به ذات انسان را چگونه شرح میداد؟
بشر از روز ازل فکر خودش بوده و بس    فکر آب و فکر نان و نخودش بوده و بس
گر نموده خدمتی هم او به غیر                  از سر خودخواهی ا ش بوده و بس
یکی‌ قصاب که مرغ و گوشتمان داد            و آن نانوا که پخت از بهر ما نان
نکردند هیچ یک این کار از سر مهر           نبود جز نفع شخصی‌ قصد ایشان

***********
ا
اگر جان مینارد کینز می‌توانست به فارسی‌ شعر بگوید نظریه خود را چگونه شرح میداد؟
علی ای‌ عاشقان نظم بازاری              علی ای‌ شیفتگان قیمت آزاد
شما باور بر این دارید که در عالم          فقط بازار آزاد نظم کامل با د  
تقاضا چون شود تضعیف باکی نیست       دخالتهای دولت کار بیجا با د
چون قیمتها شوند تعدیل تدریجاً            تقاضا جان گرفته شغل شود ایجاد
و لیکن ضعف بازاری بلا باشد           نتیجه فقر و بیکاری ما باشد
زمان خواهد همی‌ تعدیل بازاری           و در برخی‌ شرایط هم محال باشد
چو ضعف افتاد به جان نظم بازاری      خرید از جانب دولت صلاح باشد
برای کاهش بیکاری و نقصان             خرید با کسر بودجه هم روا باشد
********   *******

تابستان ۱۳۸۹ (حبیبی)


*** *** *** *** *** ***                        
                          ***********         
       بد حجاب و بی‌ نماز و روزه خوار و میگسار          جملگی اهل بهشتند گرنیازارند دلی‌
       آنچه ایزد را به خشم آرد ز دست مردمان               مردم آزاری و نیرنگ و دروغ و بد دلی‌  




 Arabs, Turks and Iranians: Prospects for Cooperation and Prevention of Conflict, July 2024

Most Viewed Posts